سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

ای خدا چکار کنم؟

هرکس که در آسمان و زمین است ـ حتی ماهیان دریا ـ برای جویای دانش آمرزش می طلبند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

 RSS 

کل بازدید ها :

18293

بازدیدهای امروز :

8

بازدیدهای دیروز :

0


وضعیت من در یاهو

یــــاهـو


درباره من

ای خدا چکار کنم؟
مدیر وبلاگ : سید محمد شهیدی[15]
نویسندگان وبلاگ :
مریم سادات شهید#174 (@)[4]

سحر عبدالهی (@)[0]



لوگوی من

ای خدا چکار کنم؟


 اوقات شرعی


لوگوی دوستان




 لینک دوستان

دلم لاله عاشق
خانه و خانواده
ای جانم به فدایت
عشق ایثاردوستی


اشتراک

 


فهرست موضوعی یادداشت ها

خواص سنگها[4] . ولایت[2] .

نوشته های قبلی

بهار 1385


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

سید محمد شهیدی تاریخ چهارشنبه 85/3/10 ساعت 5:21 عصر

4- خانم عابده نقوی ( پاکستان)

ره یافتگان به حریم امامت و ولایت، پویندگان همیشگی راه ایمان هستند که در سنت تاریخی سلمان واره شان از فراز عقاید و مذاهب مختلف گذشته اند و به مذهب حقه شیعه روی آورده اند. پیکارجویان عرصه اعتقاد و ایمان که اینک شرح پیکارشان را با ما در میان گذاشته اند.

خانم عابده نقوی اهل ایالت لاهور پاکستان، در خانواده ای سنی مذهب رشد کرد. تمایلات پدر وی به مذهب شیعه باعث شناخت بیشتر وی از مذهب شد و سرانجام مذهب شیعه را برگزید. وی در گفت گویی با بخش بین الملل خبرگزاری آینده روشن به بیان سیر شیعه شدن خود پرداخته است که در زیر می خوانید.

لطفا خودتان را باری خوانندگان ما معرفی کنید.
عابده نقوی هستم از کشور پاکستان ایالت لاهور.

دربارۀ وضعیت کشور پاکستان و تعداد مسلمانان آن کشور صحبت بفرمایید؟
کشور پاکستان کشوری به ظاهر،اسلامی هست. اما حدوداً 3 درصد مردم به قوانین اسلام عمل می کنند و اسلام را دوست دارند و آن را می پذیرند. کلاً 70 درصد مسلمان و 10 درصد مسیحی هستند و بین مسلمانان هم چند فرقه داریم مثلاً شیعه، سنی، وهابی؛ غیر از این طالبان هم هستند. بیش ترین فرقه در پاکستان وهابی ها و بعد از آن هم اهل سنت و کم ترین آن ها اهل تشیع هستند.

-
تحصیلاتتان در چه زمینه ای است؟
تحصیلات من در حد دبیرستان بود و قبل از این که به ایران بیایم درس حوزوی خوانده بودم. خانوادۀ ما سنی بوده و من نیز وقتی 6 یا 7 سال داشتم سنی بودم. پدرم کارمند دولت بود. ایشان جایی کار می کردند که اهل تشیع زیاد در آن جا بودند. خیلی از شیعیان تعجب می کردند که پدرم با وجود سید بودن اهل تسنن است و از او سوال می کردند که شما چه طور سید هستی ولی شیعه نیستی. پدرم می گفت سیدها همه سنی هستند و شما شیعه اید چون در شیعه که سید نداریم. وقتی مردم از پدرم سؤال می کردند، چون او با سواد و خانوادۀ ما یک خانوادۀ روحانی بود، با استفاده از دلایلی که خودشان داشتند به آن ها جواب می داد. در آن جا دو سه تا روحانی شیعه بودند و به پدرم کمک می کردند تا به جواب ناقص ندهد. بعد کم کم پدرم به مذهب شیعه مایل شدند. پدربزرگ من روحانی و امام جماعت منطقۀ خودش بود. در خانوادۀ ما رسم بود که چون پدربزرگم امام جماعت است پس پدرم هم باید همین طور می باشد و پدرم و اعلام نکرده بود که شیعه شده است؛ چون اگر اعلام می کرد دچار مشکلاتی می شدمی شد؛ حتی به خانوادهُ ما و به مادرم هم نگفت: وقتی کم کم با خانوادۀ خودش بحث می کرد یعنی با پدر و دوستانش، مردم به پدربزرگم گفتند که پسرت دارد شیعه می شود؛ چرا توجه نمی کنی. پدربزرگم به پدرم گفت که تو داری گمراه می شوی.از کارت باید استعفا کنی. پدرم می گفت که چنین کاری مقدور نیست و بهانه می آورد که نمی خواهم از آن جا بیرون بیایم چون به مذهب اهل بیت گرایش پیدا کرده بود؛ حتی یک دفعه که به سخنرانی شیعه ها رفته بود، پدربزرگم عصابی شده و جلوی ما پنج تا بچه او را کتک زد که چرا سخنرانی شیعه ها را گوش کردی و گفته بود که مگر نمی دانی آنها گمراه هستند. پدرم در جواب هیچ چیز نگفت و بعد اعلام کرد که من شیعه شدم و پدربزرگم ناراحت شد و اصلاً خانۀ ما نمی آمد و می گفت:« من نمی توانم خانۀ شما چیزی بخورم چون ظرف های شما نجس است.» و حتی برادرهایشان هم ناراحت شده بودند یعنی عموی من هم خانۀ ما نمی آمد و در آن روستایی که بودیم مردم هم خیلی ناراحت بودند چون در همه سنی بودند و فقط خانوادۀ ما شیعه شده بود و تا الان هم همه سنی هستند ولی اکنون نسل جوان کم کم پیش پدرم می آیند و بحث و سؤال می کنند و کمی به مذهب تشیع گرایش دارند. بعد وقتی پدرم شیعه شد تمام اهل سنت به پدرم می گفتند که چرا مذهب تشیع را قبول کردی چون شیعه که هیچ چیز ندارد نه قرآن دارد نه نماز و در این مذهب چه دیدی چون در پاکستان شیعیان ما قرآن را قبول ندارند حتی نماز نمی خوانند. پدرم خیلی ناراحت می شد وقتی می دید شیعیان این کارها را نمی کنند. من در آن زمان 10 سال داشتم و کلاس پنجم بودم. پدرم مرا برای حفظ قرآن مدرسهُ وهابی ها گذاشته بود چون قبل از من خواهر بزرگم را برای حفظ قرآن به مدرسهُ شیعه فرستاده بود. متأسفانه دیگر نتوانسته بود مدرسهُ شیعهُ دیگری پیدا کند و مرا بفرستد. خواهرم 15 جزء حفظ کرده بود و من رفتم مدرسهُ وهابی ها قرآن را حفظ کردم.آن ها خیلی خوش حال شدند که بچه شیعه به حوزه آنان رفته و می توانند عقایدش را عوض کنند. خیلی هم سعی کردند اما نتوانستند چون هر پنج شنبه که به خانه می رفتم. پدرم به من چیزی یاد می داد و می گفت که تو فقط برای حفظ قرآن به آن جا رفتهای و اگر آنها چیزی می گویند قبول نکن. حتی در مدرسه ای که بودم اجباری بود که باید نماز آن ها را بخوانم، من هم با آن ها نماز می خواندم. بعد رفتم مدرسه شیعهُ که پدرم پیدا کرده بود و پدر بزرگم برای خواهرم یک مدرسهَ سنی پیدا کرده و گفته بود که باید این جا درس بخواند؛ حتی ازدواجش را هم با یک مرد سنی قرار داد. من که به مدرسهُ شیعه رفته بودم، پدربزرگم ناراحت شده بود که چرا آن جا رفته و به پدرم می گفت که برو او را از آن جا بیاور تا در مدرسه ای که خواهرش رفته، درس بخواند. من در آن جا حدود چهار سال درس خواندم یعنی در حوزهُ پاکستان و تدریس قرآن هم برای حفظ داشتیم و زیاد هم موفق نشدم چون بیش تر گرایش به قرآن شیعیان نداشتند. قرار بود در حوزۀ برزگ منطقه نیاب علی تدریس داشته باشم ولی قبل از آن مرا به ایران فرستادند که کمی بیش تر به روش های قرآنی آشنا شوم و وقتی از این جا بروم می خواهم در اَن جا مکتب قرآن درست کنم.

-
دیدگاهی که مردم نسبت به شیعه دارند؛ حتی شیعیانی که به احکام عمل نمی کنند و این که دیدگاه پدر بزرگ شما نسبت به شیعه چیست و این ها چه قدر به رفتار خود شیعیان و یا به تبلیغات منفی بستگی دارد؟

در پاکستان گروهی داریم به نام ذاکرین و بیش تر شعیعیان این گروه را دوست دارند چرا؟ چون مردم پاکستان همه سواد ندارند و این، هم این ها تبلیغ می کنند، هم موسیقی می نوازند و در مسجدها قرآن می خوانند در مسجدها و جوان ها هم این ها را دوست دارند و حتی پیران هم دوست دارند و یک سری عقاید غلط به مردم یاد می دهند و می گویند نیازی نیست که نماز بخوانیم؛ وقتی علی علیه السلام را دوست داشته باشیم علی علیه السلام خودش روز قیامت به ما پاداش می دهد و به بهشت می رویم
.

-
از خانوادۀ شما چه کسانی شیعه شدند؟

خانوادۀ من غیر از خواهر بزرگ ترم همه شیعه هستند و همه در پاکستان زندگی می کنند
.

-
الان دیدگاه مردم بعد از بازگشت چندین سال به خصوص در منطقه ای که شما زندگی می کنید راجع به شیعه و حتی خانوادۀ شما چیست و آیا همان برخورد قبلی را دارند؟

نه الان ندارند؛ چون دو ت عمو دارم که یکی از آن ها روحانی است و با این که خیلی تعصب دارد، به در مدرسه های شیعیان می رود وبه حرف هایشان گوش می کند و می گوید:« همین طور که ماآدم های بد داریم، آن ها هم بد و خوب دارند» و نمی گوید که تمام شیعه ها این گونه هستند. عموی بزرگم و شوهر خواهرم حتی در ماه محرم و برنامهُ روضه خوانی دارند خیلی خانوادۀ ما خیلی عقایدشان عوض شده. اگرچه نمی گویند که شیعه درست است، قبلاً قبول کرده اند که اهل بیت برحق هستند؛ چون روزی در خانۀ ما خواهرم و عمویم با پدرم بحثی داشتند دربارۀ معاویه و پدرم دلایلی می آورد که معاویه بر حق نیست و می گفت که چرا به او احترام می گذارید، عموم می گفت که من هم دربارۀ معاویه بدگمان شده ام و می دانم که او بر حق نیست. بیش تر جوانان هم به دین گرایش دارند و به حوزه رفته اند و با علما صحبت می کنند
.

-
شما اصلاً چرا شیعه شدید؛ مگر چه چیزی در آن وجود دارد که در اهل تسنن وجود ندارد؟

اگر من در مذهب سنی باقی می ماندم نه دنیا داشتم نه دین و نه آخرت؛ و هیچ چیز نداشتم. الان برای خواهر بزرگم تاسف می خورم. به او می گویم که چرا باید ضرر کنی چون خداوند متعال آدم ها را طبق آیه ای در قرآن هدایت می کند. مادرم می گوید:« من قبلاً دینم مریض بوده و حالا دینم را شناختم و اگر نمی شناختم؛ هیچ چیز نداشتم ولی الان از زندگی لذت می برم و همه چیز دارم و در این دین از همه چیز با خبرم چون هر سیرۀ زندگی اهل بیت را که در زندگی و فعلشان می بینم هم دین هست و هم دنیا و به ما یاد می دهند که در هر کجا چه کار کنیم


-
ویژگی های اهل بیت علیهم السلام چیست؟

مثلاً همین که به مذهب شیعه درآمدم به واسطهُ اهل بیت علیهم السلام آمدم و دیگر مذاهب این را ندارند که این نوع بدبختی برای آن ها است. دیگر این که عصمت و طهارت در هیچ یک از مذاهب دیگر وجود ندارد. این عصمت و طهارت از طرف خداوند است که هیچ کس به آن ها عطا نکرده جزء خداوند؛ چون عصمت اهل بیت علیه السلام همان عصمت پیامبر صلی ا... علیه و آله است و عصمت پیامبر صلی ا... علیه و آله هم از طرف خداوند است و خداوند متعال دربارۀ عصمت و طهارت آن ها طبق آیه ای فرموده انما یرید ا... و هیچ کس نمی توانست مصداق آن را بیاورد. فقط همین اهل بیت علیهم السلام مصداق آن هستند، نه کس دیگر. ولی سنی ها که می گویند عصمت پیامبر فقط منحصر به اهل بیت علیهم السلام نیست و می شود از طریق زن هایشان هم باشد، در جواب باید گفت که این عصمت در اهل بیت علیهم السلام هست، نه کس دیگر؛ چون در هیچ مذهب دیگری این عصمت دیده نمی شود و در جنگ احد و جمل می توان دید که آنها باطل بودند و اهل بیت علیهم السلام برحق؛ پس هیچ کس نمی تواند با اهل بیت علیهم السلام مقایسه شود و یا مذاهب دیگر با مذهب شیعه مقایسه شوند
.

-
در منطقۀ شما عشق به امام حسین و عزاداری که فرمودید چگونه است؟

این عزاداری بیش تر نزد شیعیان است اما از اهل تسنن کسانی که با سواد هستند این عزاداری رابرگزار می کنند، و نه به صورتی که در ایران است. مثلاً آن ها در روز عاشورا که ما محزون هستیم و مصیبت می خوانیم و گریه می کنیم، لباس های نو می پوشند و غذای خوب می پزند و می گویند که امام حسین علیه السلام پیروز شده و این روز روز جشن باید باشد. ما از این کار ناراحت می شویم و می گوییم که درسته حسین علیه السلام به پیروزی رسیده ولی در آن روز که آسمان و زمین، و ملک و ملکوت گریان است چرا این ها خوش حالی می کنند.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ


 

[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com